محمدرضا حبیبی

بسم الله الرحمن الرحیم، و ان اللَّهِ قادر به کل شی..

محمدرضا حبیبی

بسم الله الرحمن الرحیم، و ان اللَّهِ قادر به کل شی..

بسه تعالی

آل یاسین حبیبی aleyasin habibi
،به وبلاگ شخصی محمدرضا حبیبی خوش آمدید...
در صورت نیاز به همکاری و یا خریداری طرح ها به پست الکترونیک وبلاگ پیام دهید...

آدرس :
Office.aleyasin@gmail.com

ان شاء الله همیشه موفق و موید باشید.

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

                         **************

 هوش هیجانی (EQ) چیست؟

«من هر چی می‌کشم از این کله خنگم می‌کشم»، «آی‌کیو مث سرنوشت آدم می‌مونه تغییرش نمی‌شه داد، فقط به جای پیشونی تو مغزش نوشته شده!»

«طرف شاید هیچی‌ام بارش نباشه‌ها ولی نمی‌دونم چه جذبه‌ای داره که زود تو یه جمع خودشو می‌کشه بالا»، «طرف معدلش بالای ۱۹ بود ولی نمی‌دونم چرا  سر کنکور گند زد»، «می‌گن دیگه دوره‌ای که IQ بالا آدمو موفق می‌کرد سر اومده، الان دوره  شده دوره EQ»، «راستی تو می‌دونی اینEQ  که می‌گن چیه؟» همه این جمله‌ها از ۲چیز حکایت می‌کنند؛ گلایه  از بهره هوشی (IQ) و اشتیاق برای شناختن بهره هیجانی (EQ).

  • سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی

مطلب را که بخوانید دست‌تان می‌آید که چرا این دو حرف کوچولو این‌قدر سر و صدا به پا کرده‌اند.

نوشتن در مورد هوش هیجانی، خیلی ساده نیست. نوشتن از یک واژه دقیق علمی‌ که گوش شیطان کر به همان شسته رفتگی تبدیل شده به یک واژه در روان‌شناسی عامه‌پسند. خیلی ساده است که یکهو بپریم توی حوض هوش هیجانی و بی‌خیال امپراتوری کبیر هوش شناختی شویم.

تا همین ۱۷ سال پیش هر فرد عادی یا متاسفانه هر روان‌شناس کتاب قورت‌ داده‌ای که می‌خواست از موفقیت حرف بزند، فرمانده بلامنازع ذهنش کلمه «باهوش» بود. البته چون هوش هیجانی آن موقع تعریف نشده بود، هوش مساوی بود با هوش‌ شناختی.

هوش آمدنی بود نه آموختنی!

هر کتاب بازاری هوش هیجانی را ورق بزنید و هر مقاله‌ای که در مورد این هوش بخوانید می‌بینید که منفورترین واژه همین هوش شناختی است. اما نویسنده غالبا (از فرط هیجان بالا و هوش هیجانی پایین احتمالا!) یادش می‌رود ماهیت این همیشه متهم را مشخص کند.

وقتی شما می‌روید پیش یک روان‌سنج و می‌خواهید هوشتان را بسنجد، او به طور پیش‌فرض هوش شناختی شما را می‌سنجد و وقتی می‌گویید «عدد بده» رقمی ‌را به شما می‌دهد که مردم به آن می‌گویندIQ. این عدد نشان می‌دهد که شما از نظر توانایی‌های شناختی در چه سطحی هستید.

این توانایی‌های شناختی هم برخی معلومات مدرسه‌ای مثل استدلال، توانایی حل مسئله، اطلاعات عمومی، توانایی تعریف کردن واژه‌ها و فوق فوقش توانایی ساختن یک کل از تعدادی جزئیات است. پس هوش شناختی که می‌گویند یعنی باهوش بودن در استدلال کردن، محاسبه، حل مسئله، تعریف کردن واژه‌ها، اطلاعات عمومی ‌و چیزهای کاملا عقلانی و خشکی از این قبیل.

اما این هوش شناختی ۲عیب بزرگ داشت؛ اول اینکه بیشتر می‌توانست موفقیت در تحصیل را پیش‌بینی کند نه موفقیت در جنبه‌های دیگر زندگی، و دوم اینکه پایه‌های مغزی‌اش ارثی بود. الان حتی آسان‌گیرترین و خوش‌فکرترین نظریه‌پردازان هوش هم می‌گویند آخرین حد هوش شناختی یک آدم از همان اول عمرش مشخص است.

محیط زندگی‌اش فقط می‌تواند او را به این ماکسیمم برساند یا از قافله‌ای که حقش است، عقب نگه‌اش دارد؛ اما پیش رفتن از این ماکسیمم ژنتیکی ابدا ممکن نیست. این یک پاشنه آشیل (احتمالا هوش شناختی هر دو پاشنه‌اش غیر رویین‌تر باقی مانده!) باعث شد هوش هیجانی با به بازار آمدن‌اش خیلی سر و صدا کند. چرا؟ بروید به مرحله بعد!

هوش هیجانی وارد می‌شود!

هوش هیجانی پاشنه‌هایش هم مثل بقیه بدنش رویین‌تن و فابریک باقی ماند! از یک طرف از همان اول تبلیغ شد که اگر هوش شناختی تغییرناپذیر و  ارثی است، هوش هیجانی کاملا آموختنی و وابسته به محیط است. در واقع هوش هیجانی، یک مهارت است.

از طرف دیگر، هر تحقیقی می‌شد، بیشتر ثابت می‌کرد که هوش هیجانی، پیش‌بینی‌کننده خوبی برای موفقیت در زندگی زناشویی، شغلی، عبور از بحران‌ها، تربیت فرزندان، مدیریت و حتی آموزش و پرورش است؛ آموزش و پرورشی که به طور سنتی رقابت را بر توانایی‌های شناختی گذاشته بود (و متاسفانه در کشور ما هنوز هم تاکیدش همان‌هاست).

اما این هوش دیگر چه جورش بود که می‌شد رفت نشست پیش یک نفر و لا اقل اصول «باهوش شدن» را از او یاد گرفت؛ هوشی که مثل هوش شناختی، ماشین ارثی اجدادی نیست بلکه  مثل رانندگی کردن یک مهارت است که باید خودت به‌تدریج یادش بگیری.

هوش هیجانی یعنی چه؟

ساده‌ترین و احتمالا بهترین جواب به این سؤال، یک مقدمه جنایی می‌خواهد. باید این ترکیب را از وسط نصفش کنیم و ببینیم توی هر شقه چه خبر است. «هوش» به قول پیاژه – یکی از برترین‌های روان‌شناسی قرن بیستم – در یک تعریف دو کلمه‌ای، یعنی توانایی سازگار شدن. البته این سازگار شدن در فارسی خیلی معنای منفعلی دارد.

هوش یعنی اینکه آن‌قدر آدم توانا باشد که بتواند خودش را با هر شرایط جدیدی وفق دهد و با موفقیت از چالش‌های آن شرایط بگذرد. حالا این چالش می‌تواند حل یک مسئله سر امتحان باشد (چالشی که تا قبل از ۱۹۹۰ روی شبیه  آن خیلی تاکید می‌شد) و می‌تواند مدیریت کردن خشم موقع یک بحران خانواده باشد (چالشی که  طرفداران هوش هیجانی روی آن خیلی تاکید داشتند).

پس یک طرف شقه، موفق بیرون آمدن از چالش‌های زندگی بود که اسمش را گذاشته بودند هوش. اما روح جدید در شقه دیگر این عبارت دمیده شده بود؛ یعنی هیجان. هیجان توی گفت‌و‌گوهای ما ایرانی‌ها کلمه‌ای است که همیشه مساوی است با یک حس فعال و با ریتم تند مثل خوشحالی یا خشم یا تعجب زیاد. اما در واقع حیطه هیجان در کلمه هوش هیجانی وسیع‌تر از این حرف‌هاست.

از حس غمگینی ملایمی ‌که دم غروب به‌تان دست می‌دهد گرفته تا جدی گرفتن حالت صورت‌تان هنگام دروغ گفتن به استاد در کلاس درس. در واقع هیجان هم حس‌های تند و کند درونمان را شامل می‌شود و هم نمودی که خواسته و ناخواسته با ظاهرمان بروز می‌دهیم؛ ظاهری که فقط رنگ رخساره نیست.

هوش هیجانی آمد این ۲شقه را چسباند به هم و از نو آدمی ‌دوباره ساخت؛ یعنی اگر تا قبل از تعریف شدن هوش هیجانی در روان‌شناسی معنی باهوش بودن، گذشتن موفق از چالش‌هایی بود که IQ بالا می‌خواست؛ مثلا محاسبات خفن یا اطلاعات عمومی ‌توپ، حالا دیگر هوش یک معنی دیگر هم پیدا کرده بود؛ یعنی گذشتن از چالش‌های هیجانی با استفاده از قدرت‌هایی مثل شکیبایی، توانایی همدلی کردن با دیگران، توانایی شناختن احساسات خود و توانایی مدیریت کردن هیجانات. البته یادتان باشد که معادل مفهوم  «هوش هیجانی» EI است و EQ تبدیل مفهوم هوش هیجانی به یک کمیت یا عدد؛ یعنی تست هوش هیجانی  را که از شما می‌گیرند، عددی که می‌دهند اسمش هست EQ.

قدرت‌هایی که آموختنی بودند نه ارثی

هوش هیجانی باعث شد که هم نظر روان‌شناس‌ها در مورد موفقیت آدم‌ها تغییر اساسی پیدا کند و هم اعتبار جدیدی برای روان‌شناسی آورد.

گرچه انتقادات وارد و ناواردی هم به این قضیه بود و مهم‌ترین‌اش هم از مشهورترین منتقد فروید «هانس آیزنک» که دست از سر هوش هیجانی هم بر نداشت و گفت: «این مرتیکه «گلمن» می‌خواهد همه ویژگی‌های مورد نظر خودش را بکند زیرمجموعه هوش. بعید می‌دانم نظریه این تازه به دوران رسیده‌ها علمی ‌باشد». البته الان آیزنک چند سالی هست که عمرش را داده به شما و کتاب‌های «هوش هیجانی» گلمن دارد مثل اسب فروش می‌رود. حالا این گلمن کی هست؟ قصه از کجا شروع شد را بخوانید.

قصه از کجا شروع شد؟

قصه از جای دوری شروع نشده است. این کلمه هوش هیجانی آن‌قدر بین بچه‌های رشته روان‌شناسی و مدیریت خودمان باب شده است که آدم تعجب می‌کند وقتی می‌بیند کلمه‌ای است که هنوز فقط ۱۷ سال دارد. بله! دقیقا ۱۷ سال!

سال۱۹۹۰، ۲تا آمریکایی بیکار به نام‌های  پیتر سالووی و جان مایر از ۲تا دانشگاه گنده آنجا نشستند با هم یک مقاله دادند که اولین بار کلمه هوش هیجانی در آن به کار رفته و تعریف شده بود؛ «هوش هیجانی یعنی شناخت و مدیریت احساسات خود و دیگران و استفاده از هیجانات برای هدایت فکر».

البته قبل از آنها یکی از هم دانشگاهی‌های پیتر به نام هوارد گاردنر  که سر پرسودا و البته خلاقی داشت، یک نظریه داده بود با عنوان «هوش‌های چندگانه». او در بین هوش‌های هفت‌گانه‌اش چیزی شبیه به هوش هیجانی هم گذاشته بود اما اسمش را گذاشته بود «هوش درون فردی»؛ عبارتی که هم مبهم بود و هم چندان برای یک ترکاندن در داخل و بیرون دنیای روان‌شناسی خوش‌فرم نبود (البته اگر شما با همین ۲خط از گاردنر خوشتان آمده می‌توانید بروید توی همشهری آن‌لاین یکی از مطلب‌های قبلی همین صفحه با عنوان «فیلم‌ها با ما چه می‌کنند» را جست‌‌وجو کنید).

اما سکه «هوش هیجانی» نه به نام گاردنر خورد و نه به نام سالووی و مایر. الان همه دنیا اولین نامی ‌که کنار هوش هیجانی به ذهنشان می‌رسد، «دانیل گلمن» است؛ یک روان‌شناس و در عین حال ژورنالیست دوست‌داشتنی که کتاب جذابی به نام «هوش هیجانی» را نوشت و تمام پیشخوان‌های کتاب‌های موفقیت دنیا را تسخیر کرد. نام کتاب آن‌قدر گنده بود که حتی روی جلد مجله تایم هم رفت.

احتمالا گلمن -استاد دانشگاه‌ هاروارد- هم هوش هیجانی‌اش از سالووی و مایر بیشتر بوده و هم هوش شناختی‌اش! به هر حال، او کتابی نوشت که در ایران خودمان هم بارها و بارها با نام‌هایی چون هوش هیجانی،  هوش عاطفی و هوش احساسی بارها و بارها تجدید چاپ شده و دل جماعتی را به افزایش هوش‌شان خوش کرده است./منبع هشهری۳آبان۸۹

الان هم هر دانشگاهی که رشته روان‌شناسی و مدیریت دارد، لااقل یک پایان‌نامه در مورد رابطه هوش هیجانی یا هر چیزی که فکرش را بکنید، دارد؛رابطه هوش هیجانی با شیوه‌های مدیریت، شیوه‌های آموزشی، شیوه‌های فرزندپروری، راه‌های مقابله با استرس و حتی شوخ‌طبعی!

هوش هیجانی پشت ویترین کتابخانه

کتاب‌های زیادی با ترجمه‌های خوب و بد توی بازار هستند ولی ما به رسم همکاری با جناب گلمن در هر دو جنبه روان‌شناسی و روزنامه‌نگاری کتاب‌ها را با این اولویت‌بندی پیشنهاد  می‌کنیم:

۱ ـ هوش هیجانی، دانیل گلمن، ترجمه نسرین پارسا، انتشارات رشد

۲ ـ هوش هیجانی- مهدی گنجی- انتشارات ساوالان

۳ ـ هوش هیجانی، دیدگاه سالووی و دیگران، تالیف و ترجمه دکتر نسرین اکبرزاده، انتشارات فارابی

هوش هیجانی روی وب



طبق، نتایجی که گوگل می‌دهد دقیقا ۱۴۴۰۰ سایت فارسی روی وب، نامی‌ از هوش هیجانی برده‌اند. البته احتمالا اگر شما الان این سرچ را تکرار کنید نتیجه طی این یک هفته بیشتر و بیشتر خواهد بود.

اما فقط یک سایت فارسی وجود دارد که همه هم و غمش هوش هیجانی است؛ یک روان‌شناس به نام بهمن ابراهیمی‌ که خودش ۲تا از کتاب‌های گلمن را ترجمه کرده، برداشته سیر تا پیاز هوش هیجانی را برایتان ریخته توی یک وب به نام «هوش هیجانی».

خوبی این وب، این است که در مورد هوش هیجانی از موقعی که توی کله سالووی و مایر وول می‌خورده، نوشته شده تا موقعی که شده موضوع پایان‌نامه دانشجوهای روان‌شناسی دانشگاه‌های ایران.

کاربرد هوش هیجانی در آموزش و پرورش، کاربرد هوش هیجانی در تربیت فرزندان و معرفی کتاب‌ها و تحقیقات روان‌شناسی که در مورد هوش هیجانی در ایران نوشته شده‌اند، از بخش‌های جالب این سایت‌اند.

باهوش شدن در ۶ گام

همان‌طور که حتما در متن خوانده‌اید (و اگر نخوانده‌اید جان مادرتان اول بروید متن را بخوانید!) هوش هیجانی را می‌شود آموخت. البته باهوش شدن از نوع هیجانی به همین سادگی که ما تیتر می‌زنیم، نیست ولی ما فقط قدم اول را با شما برمی‌داریم؛ دانستن و توانستن‌اش با شما.

۱ ـ احساسات خود را بشناسید. در مورد اینکه وقتی از احساسات و هیجانات حرف می‌زنیم از چه چیزی حرف می‌زنیم، در بخش «هوش هیجانی یعنی چه؟» مختصری توضیح داده‌ایم. شاید شما هم تجربه کرده باشید وقتی را که آدم اصلا نمی‌داند که چه مرگش است؛ اصلا خوشحال هست یا نیست! اگر این وقت‌های «نمی‌دونم چمه» در زندگی‌تان کم باشد برده‌اید وگرنه بد نیست گاهی از خودتان بپرسید: «من الان واقعا چه حسی دارم؟» و مهم اینکه برای حس نورسیده‌تان، نامی از پیش داشته باشید.

۲ ـ حس دیگران را بشناسید. خدایی‌اش راحت نیست ولی خب، بیشتر وقت‌ها رنگ رخساره و لرزش دست و عرق پیشانی و انحنای لب از سر درون خبر می‌دهند. لااقل این را بدانید که چه حسی، چه نشانه جهانی و صد البته چه نشانه ایرانی دارد. بهترین راهش هم این است که توی تنهایی خودتان، نشانه‌های بدنی حس خودتان را بدانید و زبان بدن خودتان را بفهمید.

۳ ـ با  دیگران  همدل شوید. توقع ندارید که گام سوم هم به‌راحتی گام اول باشد؟ این همدلی هم از آن کلمه‌هایی است که معنای غلط‌اندازی در فارسی دارد. همدلی وسیع‌تر از هم حس شدن با یک مخاطب شاد یا غمگین است. شما باید بتوانید لااقل به‌طور موقت از دریچه نگاه یک نفر دیگر به جهان نگاه کنید و بعد در مورد شرایط قضاوت کنید؛ چیزی که نیاز به استفاده کمی ‌عقل دارد و استفاده بسیار از دل. و  بیخود نیست که شده جزو اصول هوش هیجانی و بیخود نیست که روان‌شناس‌های ایرانی ترجمه‌اش کرده‌اند به همدلی.

۴ ـ مدیر هیجان‌هایتان باشید نه کارگرشان! این هم خدایی‌اش سخت است و اگر بخواهیم در مورد همه حس‌ها بگوییم، می‌شود مثنوی هفتاد من. منبع در مورد مدیریت هیجان‌ها زیاد است اما فقط بدانید که مدیریت هیجان فقط مدیریت خشم و نفرت نیست؛ گاهی شما باید غم‌هایتان را هم مدیریت کنید تا «روحتان را ذره‌ذره در انزوا نجوند». سخت است، قبول.

۵ ـ در روابط اجتماعی ماهر باشید! به خیالتان آدم‌های جذاب تاریخ همین‌طوری و یکهویی شده‌اند مصلح یک ملت؟ همه آنها اول با یک نفر ایده‌هایشان را مطرح کرده‌اند اما چون «هنر رابطه برقرار کردن با دیگران» را می‌دانستند، گروهشان از ۲ نفر تبدیل شد به یک ملت.

حالا درست است که  شما نمی‌خواهید مصلح شوید ولی با توجه به اینکه اجبارا موجودی اجتماعی هستید، بهتر است این هنر را یاد بگیرید. چطوری؟ با مشاهده روابط آدم‌های محبوب، با انرژی گذاشتن روی روابط صمیمی، با برداشتن گام ۳، با برداشتن حتی گام ۴ و به قول شریعتی با خواندن و خواندن و خواندن؛ البته نه خواندن همه کتاب‌های بازاری قفسه‌های موفقیت!

۶ ـ شکیبا باشید! بار چندم است که اینجا می‌گوییم صبور باشید؟ باز هم می‌گوییم چون تغییر کردن آدمی‌ سخت است. خیلی سخت‌تر از آنکه جز با صبوری حتی بشود تصورش را کرد. پس اگر هوشت در ۳سوت نرفت بالا، نگران نباش! لااقل ۳میلیون سوت‌بلبلی لازم است که یک نفر همین ۶ گام را همیشه بکند ملکه ذهنش. نگران نباشید و صبور باشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۳۰

اقسام هوش


۱-هوش کلامی یا زبانی

 به درک معنای واژه ها و استدلال از طریق کلمات اشاره دارد. شاعران، نویسندگان و سخنوران چیره دست به میزان زیادی این توانایی را دارند. موفقیت تحصیلی به این هوش بستگی دارد و بخش اعظم آزمون های پیشرفت و آی کیو این توانایی را می سنجیدند. در جوامع امروزی این هوش محور توجه است.

۲-هوش عددی

 نوعی توانایی ریاضی منطقی است. دانشمندان، حسابداران و فیزیکدانان بیش از دیگران از این توانایی بهره مندند و موفقیت تحصیلی به آن بستگی دارد. بخش اعظم آزمون های آی کیو و پیشرفت براساس این توانایی بوده است. در جامعه تحسین برانگیز است، ولی دور از دسترس پنداشته می شود.

۳-هوش فضایی

نوعی توانایی تجسم و عملیات فضایی است. بدون آن نمی توان اشکال پیچیده را دستکاری یا خلق کرد. صفحه آرایی ها، ساخت نمونه ها، ساختارها و طرح های گرافیکی به این هوش وابسته است. از طریق این هوش می توان نقشه را خواند و به مقصد رسید. مهندسان، ملوانان، معماران، مجسمه سازان، نقاشان، باغبانان و جراحان برجسته به وفور از این هوش بهره می برند.

۴-هوش میان فردی

 توانایی مربوط به ارتباط با افراد و درک آنها. این هوش، به درک بهتر احساس و افکار دیگران منجر می شود. هوش بین فردی شاید پیچیده ترین توانایی و ضروری ترین ابزار برای موفقیت در زندگی باشد، مگر اینکه موفقیت صرفا کسب مدال های جهانی المپیاد ارزیابی شود. فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، مشاوران، رهبران مذهبی و رهبران دیگر گروه ها باید هوش میان فردی بالایی داشته باشند.

۵-هوش درون فردی

هوش میان فردی توانایی درک و سروکار داشتن با دیگران است، بنابراین هوش درون فردی توانایی درک و سروکارداشتن با خود است. نام دیگر این هوش، بینش شخصی است. درک خود برای همه ما بسیار مهم است. افرادی که با خود سازگارند هوش بین فردی زیادی دارند و کسانی که با خود در جنگ اند، در این بخش کاستی دارند. این هوش ضرورتا توام با دیگر هوش ها نیست. برای مثال برخی از افراد هوش عددی و کلامی بالایی دارند، اما رفتارهای خودتخریبی زیادی از خود نشان می دهند. هیچ یک از استعدادها و توانایی های ممتازشان در دیگر حیطه ها به شادی آنان نمی انجامد. زیرا یا هوش بین فردی آنان نقص دارد یا اینکه کاملا کاربردی (عملیاتی) نیست. به منظور موفقیت در زندگی، باید از خطاهای خود آگاه شویم و آرزوها و ویژگی های شخصی خود را ارزیابی کنیم. البته مشاوره با افراد متخصص به رشد هوش میان فردی و بین فردی کمک می کند.

۶-هوش فیزیکی

 هوش فیزیکی توانایی استفاده درست از بدن و حرکات بدن است. برخی بر این باورند که ورزشکاران افراد باهوشی نیستند و باید از طریق بازی کردن در گروه ورزشی پیشرفت کنند. اما در حقیقت، ورزشکاران ماهر، هوش فوق العاده ای دارند. ورزشکاران المپیک باهوش اند. هوش بدنی توانایی بالا و پیچیده ای محسوب می شود، زیرا نیازمند محاسبات زیاد، حرکات هماهنگ، تعادل ظریف، وضعیت مناسب اندام و فضاسازی در جهت هماهنگی با بدن شخص است.

۷-هوش حسی

منظور از این هوش، توانایی استفاده از حواسی مانند بینایی، شنوایی و بویایی است. بسیاری از ما توانایی استفاده کامل از حس خود را نداریم. می بینیم، ولی مشاهده نمی کنیم؛ می شنویم، ولی گوش نمی دهیم؛ و لمس می کنیم، اما احساس نمی کنیم. ما در فضایی مه آلود زندگی می کنیم. برای آزمون این گفته یک چشم خود را ببندید. ملاحظه کنید با یک چشم چه میزان کمتر می بینید. در واقع ما برای مدیریت محیط از حس های خود به طور کامل بهره نمی گیریم.

۸-هوش معنوی

 این هوش توانایی به وجود آوردن زندگی متعادل با جهان، طبیعت و محیط اطراف مان است. یعنی توانایی زندگی هماهنگ با همه انسان ها و موجودات دیگر. هوش معنوی یعنی باورکردن قدرت خداوند، علاقه به انسانیت و پذیرش حضور یک قدرت والاتر. ثمره این هوش، عشق عالمگیر، مهربانی و ملاطفت به عنوان بخشی از ویژگی شخص است.

۹-هوش خلاقانه

 توانایی توجه به موضوعات، اتفاقات و مسایل به شیوه ای کاملا تازه و بدیع حاصل این هوش است. افکار خلاق در مقابل افکار متعارف قرار می گیرند. گاهی بعضی از راه حل ها تنها می تواند از یک ذهن خلاق نشات بگیرد. وقتی می گوییم مشکلی قابل حل نیست، منظورمان این است که مشکل از طریق منطق متعارف قابل حل نیست، اما شاید این مشکلات با رویکرد متفاوت به مشکل قابل حل باشد. مثالی از قانون جاذبه زمین می زنیم. همه مردم می بینند که سیب از درخت می افتد، اما نیوتن افتادن سیب از درخت را از دریچه دیگری دید و نیروی جاذبه را کشف کرد.

                                                 ***

هوش یا Intelligence  از لغت لاتین intellegere به معنای فهمیدن گرفته شده است . در مباحث روزمره بسیار زیاد از واژه هوش برای نحوه رفتار انسانها استفاده می شود . مثلا ً هنگامی که کسی نمره خوبی در درسی کسب می کند یا بسیار سریع مطالب جدید را فرامی گیرد   می گویند آن فرد دارای هوش بالایی است . اما اگر از همین گویندگان بپرسیم هوش چیست تعریف مناسبی ارائه نمی دهند .



در علوم انسانی به تعداد دانشمندان علم روانشناسی تعریف برای هوش وجود دارد . هر دانشمندی با توجه به تحقیقات خود تعریفی برای هوش ارائه کرده است که جملگی یک مفهوم را به روش های مختلف به دیگران می رسانند . برخی تعریفی طولانی آورده اند و برخی به چند کلمه اکتفا کرده اند . تعدادی هوش را فقط یک توانایی واحد در مغز می دانند و برخی دیگر هوش را به اجزای مختلف تقسیم کرده اند . 



گروهی از دانشمندان ، هوشمندی را فقط زمانی قابل بررسی می دانند که منجر به عملی در خارج از بدن انسان شود . اگر فردی بسیار باهوش باشد ولی هیچ خروجی نداشته باشد عملا ً از نظر برخی از محققین هوشمند نیست . به همین دلیل عوامل خارجی و نحوه پاسخ گویی به حوادث پیش آمده در محیط پیرامون یک فرد یکی از ارکان بررسی هوش و هوشمندی است .

۱-هوش کلامی-زبانی

توانایی و استعداد به کارگیری شفاهی یا کتبی کلمات و واژه‌های موثر در موقعیت‌های گوناگون را هوش کلامی یا زبانی می‌دانند. کسانی که بازی با کلمات را بخوبی بلدند و آنها را به زیبایی به کار می‌برند، حافظه خوبی برای به خاطر سپردن تاریخ‌ها و نام‌ها دارند، زیاد صحبت می‌کنند و داستان‌ها و طنز‌های خنده‌دار را بموقع به یاد می‌آورند، چنین هوشی دارند. این اشخاص برای استدلال و مباحثه، سخنرانی یا ارائه شفاهی مطالب، گزارشگری، بازی با کلمات و مجری‌گری، ارائه سمینار و… بسیار مستعدند.

۲-هوش منطقی-ریاضی

داشتن تفکری بالا برای استدلال و استنتاج یا درک علت و معلولی و علاقه‌مندی به مسائلی بر پایه منطق از ویژگی‌های کسانی است که چنین هوشی دارند. همچنین کسانی که فرمول عملیات‌های ریاضی را براحتی درک می‌کنند و ترفند‌های استراتژی را براحتی به بازی می‌گیرند، نمودارها و قیاس‌های ریاضی را برای شرح دادن به کار می‌برند، به دنبال کشف حقیقت از روی علل، واکنش‌ها یا عواقب یک فعل هستند و در کل از استدلال و یافتن دلایل واقعی لذت می‌برند و دوست دارند مراحل و اتفاقات بعدی را پیش‌بینی کنند و به کنش‌ها و واکنش‌ها فکر می‌کنند، هوش منطقی و ریاضی بالایی دارند.  حل معماها، رمزگشایی و کشف کدها، یادگیری علوم، حل مسائل و انجام محاسبات آماری و بازی‌ با اعداد از زمینه‌های مورد علاقه این گروه است. شغل‌های مناسب این گروه هم، ریاضیدان، برنامه‌نویس رایانه، مهندس، حسابدار و… است.

۳-هوش جسمانی-جنبش

توانایی به کارگیری بدن برای برقراری ارتباط و مهار آن برای انجام حرکاتی سخت یا حرکاتی بسیار ظریف و منظم را هوش جسمانی جنبشی می‌نامند. مثلاً یک فوتبالیست حرفه‌ای دارای استعدادی باور نکردنی در کنترل و تسلط بر پاهایش در مهار یک توپ است. خلاصه که این اشخاص به تحرک و پویایی نیاز دارند و می‌توانند یک ورزشکار، هنرپیشه سینما یا تئاتر، هنرمند، جراح و… شوند.

۴-هوش فضایی(دیداری)

این نوع هوش به مفهوم داشتن استدلال‌های فضایی، دستکاری تصاویر گرافیکی یا دیدن تصاویر بصری به شیوه‌ای ذهنی است.کسانی که قدرت بصری و فضایی بالا و ظرفیت تفکر سه بعدی، تصویرسازی یا تجسم ذهنی اشکال را دارند و نسبت به اشکال و رنگ‌ها حساس‌ترند، خود را در فضا قرار می‌دهند و تجسم می‌کنند، تصویرسازان خوبی می‌شوند.  آنان می‌توانند کاشف و کاوشگر دریایی، خلبان، مجسمه‌ساز، نقاش یا طراح حرفه‌ای شوند. از زمینه‌های مورد علاقه‌شان هنر است، مربی خوبی برای تیم‌های ورزشی هستند و در رسانه‌های گرافیکی، مونتاژ فیلم‌ها، مجسمه‌سازی، ورزش و تمریناتی مانند موج سواری با کایت یا ورزش‌های زمستانی، دوچرخه سواری، رانندگی و… موفق‌اند.

۵-هوش موسیقیایی

هوش موسیقایی به مفهوم داشتن ظرفیت بالا برای درک انواع ریتم‌ و اصوات است. چنین اشخاصی نسبت به موسیقی‌ و اصوات احساس بیشتری دارند. این هوش در اشخاصی یافت می‌شود که علاقه زیادی به نواختن یک یا چند ساز دارند، آهنگ می‌نویسند، از اجرای یک قطعه موسیقی لذت می‌برند و هیجانات و احساساتشان را با شنیدن موزیک، زنده نگه می‌دارند. هماهنگی با گروه و شرکت در کنسرت‌ها، خواندن آواز، نواختن ساز و… از زمینه‌های فعالیت آنان است.

 6-هوش میان فردی-ارتباطی

داشتن ظرفیت بالا برای تعامل و برقراری ارتباط با دیگران، درک روحیات و خصوصیات اخلاقی‌شان و در نظر گرفتن اهداف، انگیزه‌ها و احساسات آنها به معنی هوش میان فردی است. اشخاصی که برای شنیدن سخنان مردم گوشی شنوا دارند، دارای چنین هوشی‌اند. آنان براحتی با مردم تماس برقرار می‌کنند، دوست دارند با سخنان خود در ذهن دیگران نفوذ کنند، قدرت سازماندهی خوبی دارند، برای از بین بردن تضادها و حل مناقشات مهارت خاصی دارند، عاشق کارهای گروهی هستند و برای یادگیری به دیگران نیاز دارند. آنان می‌توانند روانشناسی خوب، رهبر یک تیم یا مدیر پروژه شوند، می‌توانند دوستان زیادی داشته باشند، مشاوری ایده‌آل باشند، در انجمن‌ها شرکت می‌کنند و به دنبال درک نگرانی‌های دیگران‌اند.

۷-هوش درون فردی-شناخت ازخود

چنین هوشی در کسانی دیده می‌شود که شناخت خوبی از خود، نقاط ضعف و قوتشان دارند، در نتیجه اعتماد به نفس، همچنین نظم و انظباط شخصی ایده‌آلی دارند و تنها بر اساس داشته‌هایشان عمل می‌کنند. چنین اشخاصی پیش از هر اقدامی، فکر می‌کنند و اهداف و منافع خاصی را دنبال و برای آنها تصمیم‌گیری می‌کنند. دفتر خاطرات می‌نویسند و روی شناخت هرچه بیشتر خود کار می‌کنند، زمان‌هایی را در تنهایی می‌گذرانند و به مدیتیشن علاقه‌مندند.

۸-هوش طبیعی



این نوع هوش به معنی داشتن گنجایش فراوان برای توجه به جهان زنده، حیوانات، گونه‌های گیاهی و درک اکوسیستم و… است. شکارچیان و بومیان برخی مناطق که می‌دانند چگونه با طبیعت همزیستی کنند، طبیعت‌شناسان و معتقدان به فلسفه طبیعت، همچنین عکاسان طبیعت دارای چنین هوشی هستند. چنین اشخاصی توانایی خاصی برای طبقه‌بندی گیاهان و جانوران از روی مشخصات و جزئیات هر گونه دارند. مثلاً یک گیاه شناس، صدها نوع از گیاهان و قارچ‌ها را می‌شناسد و نام‌ها و خصوصیات آنها را بخوبی به ذهن می‌سپارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۲۷

بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 




هوش مجموعه ای از استعدادهاست که حافظه، دقت، یادگیری و درک و … در آن اثر دارد. این صفت از فردی با فرد دیگر فرق دارد.

متداول ترین تعریف هوش : شایستگی و استعداد یادگیری افراد.

برخی هوش را استعداد کلی و قدرت استفاده از تجربیات و برخی مانند پیاژه توانایی سازگاری با محیط تعریف کرده اند.

وکسلر هوش عبارت است از مجموعه شایستگی های فرد در تفکر عاقلانه، رفتار منطقی و سودمند و اقدام موثر در سازش با محیط

آلفرد بینههوش آن چیزی است که آزمون های هوش آن را می سنجد و باعث می شود افراد عقب مانده ذهنی را از افراد طبیعی و باهوش متمایز کند.

در تعریف هوش هر سه جنبه را باید در نظر گرفت:

توانایی و استعداد کافی برای یادگیری و درک امور

هماهنگی و سازش با محیط

بهره برداری از تجربیات گذشته، به کار بردن قضاوت و استدلال صحیح و پیدا کردن راه حل منطقی در مواجه با مشکلات.

جهش هوش تا ۱۵ سالگی ادامه دارد و بعدا به طور خفیف و کند تا بیست سالگی ادامه داشته و متوقف می شود.

هوشبهر ۵۰% افراد بین ۹۰ تا ۱۰۹، ۲۵% بیشتر از ۱۱۰ و ۲۵% کمتر از ۸۹ هستند.

چنانچه کسی هوشبهر کمتر از ۱۱۵ داشته باشد نباید برای رفتن به دانشگاه تشویق شود، برای تحصیلات فوق لیسانس و دکتری هوشبهر بیشتر از ۱۲۵ توصیه شده است. اما هوشبهری فقط یکی از عوامل موفقیت است و نمی توان آن را به تنهایی ملاک عمل قرار داد زیرا:

با آزمون های معمولی نمی توان افراد خیلی باهوش را تشخیص داد و آزمون ها استعداد بالقوه را در نظر نمی گیرند و درباره استعدادهای افراد در امور تحصیلی است.

هوشبهر با قدرت سازگاری و تطبیق اجتماعی همیشه رابطه مستقیم ندارد.

هوشبهر ثابت نیست و با آزمون های مختلف بین ۱۰ تا ۱۵ نمره تغییر می کند.

آزمایندگان مختلف ممکن است هوشبهر متفاوتی حتی با اجرای یک آزمون بدست بیاورند.

هوشبهر که توسط یک آزمون بدست آمده همان عوامل را در آزمون های دیگر نمی سنجد.


http://m-habibi.blog.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۲۲